Web Analytics Made Easy - Statcounter

همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: علی موذنی را با انبوه داستان هایش می شناسیم: «کلاهی از گیسوی من»، «ملاقات در شب آفتابی» و... او که به تازگی دو مجموعه داستان و یک رمان را راهی بازار کتاب کرده است، از کارلوس کی روش به عنوان مربی ای سخن می گوید که دیسیپلین دارد و در عین جذبه داشتن با بچه ها  دوست است. او می گوید: «کارلوس کی روش از ابتدا روی امتیاز بازی با ولز و امریکا حساب باز کرده بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

امروز ایران برابر تیم ملی امریکا پیروز می شود، مگر اینکه اتفاق غیر قابل پیش بینی ای رخ دهد.» با این داستان نویس که در نسل سوم داستان نویسان ایرانی یکی از شاخص ترین نویسندگان ایران است درباره تیم ملی، جام جهانی و فوتبال ایران صحبت کردیم.

گفت و گوی همشهری آنلاین را با علی موذنی بخوانید:

پیش از آغاز گفت‌وگو عنوان کردید که با وجود اینکه ۴ برادر بودید، فوتبال برایتان چندان مهم نبود و نشد. معمولاً خانواده‌هایی که پسر دارند، خیلی به اصطلاح فوتبالی می‌شوند. به بازی‌ای اشاره کردید که در دهه ۶۰، زمانی که تنها دو کانال تلویزیون داشتیم، از تیم ملی برزیل دیدید و با دیدنش از فوتبال خوشتان آمد. انگلستانی که مقابل ما و امریکا بازی کرد گویی به لحاظ تاکتیکی و تکنیکی و پاس‌کاری، ترکیبی از دو تیم بارسلونا و منچستر یونایتد بود. همان خصلتی که گویی در ۲۰ دقیقه بازی برزیل در دهه ۶۰ سراغ داشتید:  از نگاه هنرمندانه شما چه ارتباط شاعرانه‌ای بین فوتبال و هنر می‌یابید که آن را به رقص ، شبیه دیده‌اید؟

پاسکاری‌ای که من  ‌دیدیم، ۲۰ دقیقه آخر بازی بود. برزیل که یادم نیست با چه تیمی بازی می‌کرد، گل‌هایش را به ثمر رسانده بود و احساس پیروزی داشت و تیم مقابل هم در هم شکسته بود. برزیلی ها در زمین حریف، با پاس‌کاری حفظ توپ می‌کردند و چون حریف هم توانی برای حمله نداشت و شکستش را پذیرفته بود، توپ، کامل در اختیار آنها بود.  پاس‌کاری برزیلی ها که گاهی حالت لوزی پیدا می‌کرد و گاهی مستطیل و گاهی مربع می‌شد، برای من فضایی ایجاد کرده بود که انگار این ۱۱ نفر در حال رقص‌اند. توپ خیلی زیبا در چرخش بود و خلاصه که آن بازی مرا خیلی شیفته کرد.

با روشن کردن تلویزیون می‌خواستید دمی بیاسایید و خستگی در کنید. آیا فوتبال آن سال برزیل خستگی‌تان را در کرد؟

خیلی خوب بود. انگار داشتم یک باله می‌دیدم. خستگی ام را که در کرد، نشاط هم ایجاد کرد.

بازی ایران- استرالیا تعصبم را برانگیخت؛ پیش از آن فوتبال را دنبال نمی کردم

چطور در خانواده‌تان اعتنا به فوتبال اندک بوده و در دهه ۶۰ با فوتبال آشنا شدید؟ دنبال تحصیل بودید یا دوران نوجوانی و جوانی هم دغدغه‌تان بیشتر هنر و داستان‌نویسی بود؟

خانوادۀ من اعتنایی به فوتبال نداشتند. وقتی هم که در خانواده چیزی از ابتدا مورد بحث و گفت‌وگو قرار نگیرد و اشتیاقی نسبت به آن نشان داده نشود،  خود به خود از محدودۀ توجه آدم حذف می شود. الان هم فقط بازی های تیم ملی است که توجه مرا جلب می کند. این توجه از بازی ایران و استرالیا شروع شد. بازی را از نیمۀ دوم دیدم. وقتی جواد خیابانی مردم را خطاب قرار داد و گفت که مردم، من دیگر نمی توانم سکوت کنم و از توهین تماشاچی های استرالیایی به پرچم ما و به بازیکنان ما گفت، خون من به جوش آمد و تعصبم برانگیخته شد. بازی را در تمام مدت ایستاده تماشا کردم. بدجوری شریک هیجان بازی شده بودم. بعد از بازی هیجانش همچنان در من مانده بود و همان باعث شد از خانه بزنم بیرون و ناگهان با مردمی مواجه شوم که هیجان از خانه به خیابان‌ کشانده بودشان.

پخش بازی‌های ایران در سالن‌های سینما منتفی شد ؛ اختلاف سلیقه بین سینماداران | یک مدیر سینما: هیجان دیدن فوتبال در سینما طعم دیگری دارد بازی ایران و آمریکا را در سینماهای کشور ببینید

آن جمعیت شگفت‌ زده ام کرد. شور و حالی که به ویژه در جوان‌ها وجود داشت، مرا متوجه کرد که فوتبال چه قدرتی دارد و چه انگیزشی ایجاد می‌کند که می‌تواند مردم را این‌طور به خیابان‌ها بکشاند. متوجه شدم که فوتبال  خیلی فراگیرتر از آن است که صرفاً یک بازی ورزشی باشد. بلکه یک رویداد ملی است، وگرنه چرا باید آن تعداد آدم درسطح کشور از خانه ها بیرون بریزند و در یک شادی همگانی به هم تبریک بگویند و شادی کنند و نسبت به هم مهربانی کنند و حس وطن دوستی شان را نثار هم کنند. انگار رستم پشت یک حریف خارجی را به خاک مالیده که غرور ملی اینطور برانگیخته شده. این‌ دریافت برایم خیلی عبرت آموز بود. این که نباید ساده از کنار این پدیده ای که می‌تواند یک ملت را به خیابان ها بکشاند، عبور کنی.  و متقابلا می تواند در صورت شکست ایجاد افسردگی مقطعی کند. این شد که از آن پس به بازی‌های تیم ملی توجه کردم.

دلم می خواست سرمربی در شأن تیم ملی مان باشد

همیشه هم دلم می‌خواست مربی‌ای در شأن تیم ملی داشته باشیم که بتواند این تیم را علاوه بر داشتن استراتژی و تاکتیک، از نظر روانی هم سر پا کند. چرا که شاهد بودم بازیکنان ما  وقتی گل می‌خورند، به هم می ریزند و نمی توانند سریع خودشان را بازیابی کنند و دوباره به بازی برگردند و احساس شکست را راحت به حریف منتقل می‌کنند و به حریف انرژی دوباره می دهند تا بر شدت حملاتش اضافه کند. این یعنی فروپاشیدگی. اصولا  ما نه در خانواده  اعتماد به نفس لازم را دریافت می کنیم نه از آموزش و پرورش و نه از ...  برای همین هم هست که در لحظات خطیر آن طور که شایسته است، نمی توانیم در برابر فشار تاب آوری بالایی داشته باشیم. اعتماد به نفس و عزت نفس بخصوص در میادین ورزشی اصل بسیار مهمی است که باید مورد نظر قرار بگیرد. مثلا این که اگر گلی خورده ایم، متوجه باشیم که دنیا به آخر نرسیده و تا زمان بازی باقی است، باید تلاش کنیم و از تمام قوایمان برای برنده شدن استفاده کنیم و حتی یک ثانیه را هم  از دست ندهیم. این نکته ها هر چند ظریفند، اما بسیار اساسی اند و باید جزء دروس آموزش و پرورش ما باشند. همیشه فکر می کردم سرمربی تیم ملی باید به این نکات توجه عمیق داشته باشد که خوشبختانه در طول یکی دو دهۀ گذشته اقداماتی صورت گرفته و نتایج خوبی هم به بارآورده. به راحتی می توانیم تغییر روحیۀ بازیکنانی را که لژیونر می شوند، با بازیکنانی که فقط در داخل بازی می کنند، ببینیم. لژیونرها در تیم های خارجی از این جور بازسازی های روحی و روانی برخوردار می شوند و می بینیم که می توانند در روند پیروزی های تیم ملی چقدر موثر باشند. 

وقتی مربی نقش پدر دلسوز را بازی می کند

یورگن کلینزمن، کاپیتان تیم آلمان در دهه ۹۰ میلادی، چند روز پیش علیه کارلوس کی‌روش و فرهنگ ایرنیان موضع گرفت. او تلویحاً و نقل به مضمون گفت که ایرانی‌ها خوب می‌توانند جذب مظلومیت کنند و روی داور تأثیر بگذارند. او گفت کارلوس کی‌روش به خوبی با فرهنگ ایرانی‌ها ممزوج است و به دردشان می‌خورد. به هر دو توهین کرد. بگذریم که حرفش را بعداً پس گرفت و عذرخواهی کرد. از این موضوع که بگذریم، شناختن فرهنگ یک سرزمین و اقلیم و با آن فرهنگ، برد را نصیب تیم کردن، چقدر مهم است؟ در راستای همان صحبت‌های خودتان که کی‌روش از جامعه‌شناس و روانشناس هم بهره می‌برد، لطفاً ادامه دهید.

 یک مربی، وظیفه‌اش این است که بداند کدام بازیکنش روحیۀ جنگنده ای دارد و کدام بازیکن در موقعیت دفاعی بهتر عمل می کند. کدام بازیکن برون‌گرا و کدام بازیکن درون‌گراست. وقتی استعداد بازیکن ها به درستی شناخته شود، به درستی هم در جای خودشان قرار می گیرند و بهترین همکاری را در تیم ارائه می دهند. مربی‌ای به نظر من شایسته است که علاوه بر اشراف اطلاعاتی نسبت به تکنیک‌ها و تاکتیک‌های روز فوتبالی استعداد لازم را در  شناخت بازیکنانش داشته باشد و میزان قابلیت آنها را بشناسد و این همه وقتی بهترین تاثیر را بر روند کار خواهد داشت که مثل یک پدر دلسوز و آگاه تیم را اداره کند. 

نظرتان درباره اسکوچیچ چیست؟

تیم ملی در دوران مربی گری اسکوچیچ نتایج خیلی خوبی گرفت، اما به نظر می آمد این اواخر در تیم دو دستگی ایجاد شده که برای تیم بسیار خطرناک بود. منظورم به اسکوچیچ نیست. به طور کلی عرض می کنم که اگر یک مربی با رفتارش تیم را به انشقاق بکشد، باید در توانایی اش شک کرد. او فاقد شناخت لازم از روان ِ تیم است و مثل پدری رفتار می کند که بین بچه هایش فرق می گذارد و دشمنی ایجاد می کند. با ورود مجدد کی روش انشقاق از میان رفت و او توانست دوباره یک دستی را در تیم ایجاد کند.    

کی روش از اول به دلم نشست

 به نظر می‌رسد  علاقه خاصی به کارلوس کی‌روش دارید. درست است؟ گویا نگاه و تکنیک خردورزانه کی‌روش را بیشتر می‌پسندید و دوست دارید.

کارلوس کی‌روش از نظر شخصیتی از همان اول به دلم نشست. در جام جهانی قبلی هم از این که او کنار زمین ما ایستاده، احساس خوبی داشتم. این خیلی مهم است که بتوانی با بازیکنانت کاری کنی که تیم با آن که می بازد، اما منِ تماشاچی همچنان احساس غرور کنم. یعنی این که تیم خوب و شایسته و غرور آفرین بازی کرده، هرچند موفق نشده گل بزند. جنگنده بازی کرده. کم نگذاشته و توانسته غیرت ملی را شاداب نگه دارد.

انگلیس غول چراغ جادو بود؟!

نظرتان درباره بازی ایران-ولز چه بود؟

در بازی ایران و ولز مهم برای من این بود که تیم ملی بتواند شایستگی‌های خودش را نشان دهد، آن شایستگی  که در بازی ایران و انگلیس نمود نداشت و برای من واقعاً شگفت‌آور بود که چرا تیم تحرک لازم را ندارد و چرا به آنها اجازه می‌دهد هر کاری دلشان خواست توی زمین انجام دهند. انگار تیم ما جادو شده بود. نیمۀ اول ناامید کننده بود، اما کورسوی امید از نیمۀ دوم که نیمۀ مربی هاست، شروع شد. عطش گلزنی بچه ها بالا زد و تیم کم کم از آن گیجی و منگی در آمد. دو تا گلی که زدند، از بغض و خشم ملی کم کرد. البته اگر شانس هم یاری کرده بود، چه بسا چهار تا گل می زدیم. در نیمۀ دوم که در واقع نیمۀ مربی‌هاست، کی‌روش توانست اتفاقات خوبی رقم بزند. به نظرم ما حتی می‌توانستیم ۴ گل بزنیم. در مجموع بچه ها در بازی با انگلیس مطابق با شأن تیم عمل نکردند و شایستگی های خودشان را نشان ندادند. تیم انگلیس اگر قوی جلوه کرد، به خاطر ضعفی بود که تیم ما نشان داد، وگرنه تیم انگلیس درمقابل تیم امریکا نشان داد که غول چراغ جادو نیست. 

با یک گل هم که شده امریکا را می بریم

اگر یک مساوی از امریکا بگیریم در کل تاریخ ادوار جام جهانی از گروهمان برای نخستین بار صعود می‌کنیم. آیا ما می‌توانیم یک مساوی از تیم امریکایی که سال ۱۹۹۸ او را با گل‌های حمیدرضا استیلی و مهدی مهدوی‌کیا ۲ بر ۱ شکست دادیم، بگیریم؟

درباره بازی با امریکا به شدت امیدوارم که ما صعود می‌کنیم. بازیکنان ما از بچگی با شعار مرگ بر امریکا بزرگ شده‌اند و حالا که در مقابل تیمش قرار می‌گیرند، آن انرژی‌ متراکم شدۀ بالقوه ان شاء الله بالفعل می شود و ما را به نتیجۀ مطلوبمان می رساند.  

یعنی می‌بریم. کار به تساوی هم نمی‌کشد؟

به نظرم ایران حداقل یک گل از امریکا  جلو می‌افتد. اگر اتفاق پیش‌بینی نشده‌ای رخ ندهد، پیروز میدان ما خواهیم بود.

بالاخره کارلوس کی‌روش پرتغالی است. شما ادبیات پرتغال را از ژوزه ساراماگو تا نویسندگان و شاعران بزرگ و کوچک دیگرش خوانده‌اید و می‌شناسید. چه سنخیتی بین ما و کارلوس کی‌روش پرتغالی وجود دارد که به خوبی تیم و فرهنگ ما را شناخته است. او با کلمبیا و مصر نتیجه نگرفت. او به محض اینکه به ایران می‌آید با تیم ملی ما نتیجه می‌گیرد. به نظرتان چرا؟

کارلوس کی‌روش علاوه بر آن که مدیر خوبی است و شناخت کافی هم از فوتبال دنیا دارد، پدر خوبی هم برای بازیکنان تیم است. هم دیسیپلین دارد هم به وقتش انعطاف. آنچه بعد از پیروزی با ولز از طرف بازیکنان با او دیدم، نشان از عمق دوستی و رفاقت داشت. اعتماد تیم به تصمیمات او و دل دادن به استراتژی هایش در بازی ها نشان از مقبولیت او نزد اعضای تیم دارد. این که او با تیم ما بهتر از تیم های دیگر به نتیجه رسیده، شاید طولانی بودن مربیگری او در ایران و چیدن تیمی بوده که در طول چند سال شکل گرفته. تیمی  که شاکله اش را از ابتدا خودش پی ریزی کرد و مفاهیم فوتبالی مورد نظرش را در ذهن بازیکنان پیاده کرد. اما با تیم های دیگر این فرصت برای او فراهم نشده. چه بسا اگر در تیمی دیگر به مدتی طولانی سر می کرد، آن جا هم نتایج مطلوبی می گرفت. همان طور که عرض کردم، کی روش از قابلیت های بالایی در مربیگری برخوردار است.  

سردار آزمون، به گمانم بازیکن مورد علاقه شما است. درست گفتم؟ 

نه؛ چرا این طور فکر می‌کنید؟! منکر شایستگی های ایشان نیستم و برایش بسیار احترام قائلم، اما من به تیم فکر می‌کنم. برای این که خیلی خوب می‌دانم که در تیم هر کسی کارکرد خودش را دارد. اگر سردار آزمون در نوک حمله است، به این دلیل است که در این زمینه مستعد است. اجازه بدهید خارج از هر گونه شعار و کلیشه‌پردازی‌های مرسوم بگویم که هر یک از این بازیکنان در جای خودشان اگر درست عمل کنند، برای من شایسته‌ترین‌اند. هر یک از این اعضاء باید در جایگاه خودش عمل لازم را در جهت برنده شدن تیم انجام بدهد تا ما به یک پیروزی درخشان برسیم.

کد خبر 723968 برچسب‌ها تیم ملی فوتبال ایران ویژه ورزشی کتاب - داستان و رمان جام جهانی قطر ۲۰۲۲ سردار آزمون پورتو - لیگ پرتغال ایران و پرتغال کتاب - نویسندگان و پدید آورندگان داستان و داستان‌ نویسی عليرضا بيرانوند پرتغال جام جهانی ۲۰۱۸ فوتبال کارلوس کی‌روش

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: تیم ملی فوتبال ایران ویژه ورزشی کتاب داستان و رمان جام جهانی قطر ۲۰۲۲ سردار آزمون پورتو لیگ پرتغال ایران و پرتغال داستان و داستان نویسی عليرضا بيرانوند پرتغال جام جهانی ۲۰۱۸ فوتبال کارلوس کی روش کارلوس کی روش بازی ایران کدام بازیکن جام جهانی کی روش بازی ها تیم ملی برای من بازی ای بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۴۹۹۵۰۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شکست یک جنبش بزرگ با توطئه‌های رنگارنگ داخلی و خارجی

بحران نفت در۶اردیبهشت سال۱۳۳۰و از مقطعی آغاز شد که مجلس شانزدهم دکتر محمد مصدق را به نخست‏وزیری برگزید و اختیار تشکیل کابینه و اجرای لایحه تازه تصویب شده ملی کردن نفت را به او داد. مصدق با تأیید اکثریت نمایندگان مجلس، فرمان سلطنتی را برای ریاست دولت جدید دریافت ‏کرد و شاه نیز برای حفظ ‏ظاهر، امضای خود را زیر قانون ملی ‏شدن‏ نفت گذاشت.

جبهه‏ ملی با برگزاری میتینگ هایی، خواهان ملی ‏شدن‏ نفت بود و همزمان حزب‏ توده به همراه سازمان‌های عمده خویش، یک اعتصاب عمومی در مجموعه صنعت‏ نفت و صنایع‏ نساجی‏ اصفهان را سازماندهی کرد.

برخی گزارش‌های سازمان‏ سیا حاکی از آن است که ایرانیان مبارزه نفت را نبردی برای استقلال ملی می‌پنداشتند و ترجیح می‌دادند رنج‌هایی در حد یک انقلاب را تحمل کنند تا اینکه شاهد بازگشت بریتانیایی‌ها به ایران باشند. در این مقال قصد بر آن است تا به بررسی کلی دوران پرتلاطم نخست‏وزیری محمدمصدق و دخالت امریکا و انگلیس در امور سیاسی ایران و ملی‌شدن صنعت‏نفت بپردازیم؛ امید آنکه مفید افتد. 

 فعالیت امریکا و بریتانیا علیه نهضت ملی ایران

پس از بالاگرفتن امواج خودآگاهی ایرانیان و نهایتاً تصویب ملی‌شدن نفت، هیئت حاکمه بریتانیا و امریکا در فکر حل‏وفصل مناقشه نفتی بودند. مدتی پیش از انتخاب دکتر محمد مصدق به نخست‌وزیری، سازمان‏ سیا یک برنامه کاری مفصل تدوین کرد. هدف این برنامه تقویت شاه، حمایت از نامزد‌های همسو برای مجلس و نخست‏وزیری، افزایش کمک‌های مالی به روزنامه‌ها و سیاستمداران هم مشرب، خرید شخصیت‌های سیاسی، ایجاد اختلاف در بین حامیان مصدق و گسترش شایعات مبنی ‏بر پیوند محرمانه برخی حامیان نامبرده با حزب‏ توده و توزیع اعلامیه‌های جعلی با امضای حزب‏ توده که در آن به اسلام حمله و از انقلاب خشونت‏ بار طرفداری و نابودی روحانیون درخواست‏ شده و تشکیل گروه‌های دست پرورده و مطیع با پرداخت پول و سلاح توصیه شده ‏بود. جان آلن‏دالس (معاون سازمان سیا)، روزولت، فرانک‏وایزنر، ریچاردهلمز، جان‏والر و دونالدویلبر طی دوران بحران نفتی از اردیبهشت ۱۳۳۰، اقدامات بخش ایران در سازمان ‏سیا را بر عهده داشتند و دولت پنهانی تشکیل‏ داده بودند.

این گروه در زمان ریاست‏جمهوری آیزنهاور در دی ۱۳۳۱، درخواست انجام یک کودتا را مطرح کرده ‏بودند. علاوه‏ بر آلن‏دالس، لویی هندرسون (سفیر امریکا در تهران) و جرج میدلتون (کاردار بریتانیا)، در اردیبهشت سال۱۳۳۱به منظور پیداکردن فردی جایگزین برای نخست‏وزیری با حسین ‏علاء به گفت‏و‏گو پرداختند. البته احمدقوام به عنوان فردی فرصت‏طلب و آماده برای حل مناقشه نفت در رأس انتخاب‌های آنان بود. هندرسون در خرداد سال ۱۳۳۱، ترتیب ملاقات با قوام را در سفارت ترکیه داد و خاطرنشان ساخت که برخلاف شاه مردی با اراده‌ای قوی، هوادار امریکا و بیش‏ از‏ حد مشتاق به حل مسئله ‏نفت است. هندرسون خاطر نشان کرد نخست‏وزیر در مبارزه‌اش علیه بریتانیا از احساسات ملی برخوردار است و سران مذهبی نیز به زعامت آیت‏الله ‏بروجردی کم و بیش در حمایت از ملی ‏شدن آشکارا وارد عمل شدند. 

 حمایت لفظی امریکا و بریتانیا از ملی‏شدن نفت

سفیر امریکا در لندن در پیامی به وزارت‏خارجه بریتانیا تأکید کرد، برای کمک به حفظ آبروی ایرانیان، تنها به طور لفظی از ملی ‏شدن تحسین می‌شود! بریتانیا نخست با این نگاه که ملی‏شدن به منزله مصادره است و همچنین تمامی امتیازات نفتی خارجی در خاورمیانه را تهدید خواهد کرد، با آن مخالفت‏کرد، چراکه این تسلیم شدن، پیامد‌های جهانی فاجعه‌باری در ‏پی می‌داشت. بریتانیایی‌ها اعلام کردند که خواهان پذیرش اصل ملی شدن هستند، به شرطی که خسارت جدی به منافع بریتانیا وارد نسازد.

در این موضوع موضع امریکا و انگلیس چندان تفاوتی با یکدیگر نداشت، چراکه مک‌گی (معاون وزارت‏خارجه امریکا)، شپرد (سفیربریتانیا) و در مجموع سازمان‏ سیا، پذیرش صوری ملی‏شدن همزمان با کنترل مؤثر را پیشنهاد کردند. وزارت‏ خارجه بریتانیا یک گروه کاری درباره نفت ایران تشکیل‏ داد که دو وظیفه عمده داشت: اقدام مؤثر جهت دور نگهداشتن ایرانیان از تسلط بر تأسیسات نفتی و بازداشتن دیگر کشور‌های صاحب امتیاز از پیروی از ایران. امریکا حداکثر تلاش خود را برای ترغیب مصدق به پذیرش راه‌حل ملی ‏شدن، بدون به دست گرفتن حق‏ نظارت و اختیارات ‏عملی انجام داد. وزارت‏ خارجه بریتانیا اگرچه در مجامع عمومی راه حل مک‏گی را می‌‏پذیرفت، اما در خفا اطمینان داشت که مصدق هرگز تسلیم یک راه‌حل پوچ و بیهوده نخواهد شد. 

 نگرانی امریکا و بریتانیا از چه بود؟

سفارت ‏بریتانیا این پیام روشن را به سفیر امریکا منتقل‏ کرد، این کشور هرگز با مصالحه نفتی نامطلوب موافقت نخواهد کرد، چراکه قرارداد‌های مطلوب بریتانیا در دیگر کشور‌های خاورمیانه و جهان را به مخاطره می‌اندازد. وزارت ‏خارجه بریتانیا گزارش داد: کشور‌هایی نظیر ونزوئلا، کویت و عراق، به‏ شکل خطرناکی به تحولات ایران توجه پیدا کرده‌اند و حل‏و‏فصل مسئله ‏نفت به نحو مورد نظر ایران، رسم ‏و ‏‏روال خطرناکی بر‏جای خواهد گذاشت و ایران نباید بیشتر از چیزی که دیگر کشور‌ها به ‏دست ‏آورده‌اند، اخذ کند.

بسیار به نفع ماست که ایران، چیزی کمتر هم به ‏دست ‏آورد، چراکه به دیگران نشان داده خواهد شد اتخاذ سیاست سخت‌گیری نسبت به بریتانیا بی‌تاوان نیست. دیویدپینتر (مشرق‏شناس برجسته و آشنا با مسائل شرکت‌های نفتی امریکایی) می‌نویسد: پنج شرکت ‏نفتی گلف، تگزاس، استاندارد اویل ‏آو‏نیوجرسی، نیویورک و کالیفرنیا در مخالفت با مماشات با ایران توافق داشتند و در نظر آنها افتادن ایران به دامان شوروی، بهتر از ملی ‏شدن نفت بود.۱۷ شرکت کوچک امریکایی نیز یک کمیته تأمین ‏نفت ‏خارجی تشکیل دادند تا یافتن تانکر‌های نفتکش و مشتری برای نفت ایران را دشوار سازند و امکان تحریم علیه ایران را برای بریتانیا فراهم کردند. بنابر استدلال وزارت‏خارجه بریتانیا مصدق باید به پذیرش یک توافق مجبور می‏شد، اما دیری نگذشت که بریتانیایی‌ها به ویژه در زمان وزارت خارجه آنتونی‏ادن، شعار «به توافق نرسیدن بهتر از توافق بد است» را برگزیدند. 

بانک‏جهانی در زمینه حل مسائل ‏نفت وارد شد و پیشنهاد کرد، از طرف ایران و شرکت‏ نفت تا زمانی که دادگاه‏ بین‏المللی ‏لاهه حکم نهایی را صادر کند اداره صنعت ‏نفت را بر عهده خواهدگرفت. پیشنهاد بانک ‏جهانی ملی ‏شدن‏ نفت را بی‌اثر می‌کرد و مدیریت آن را به یک نهاد غیرایرانی می‌سپرد و مصدق آگاه بود که بریتانیایی‌ها، خواهان برکناری او هستند و هیچ تضمینی برای ماندن بر سر قرار ندارند. او هرگز به طور رسمی پیشنهاد بانک ‏جهانی را رد نکرد، اما امریکایی‌ها پس از معوق ماندن پیشنهاد به فکر کودتا افتادند. برخی از تاریخ‏نگاران نهضت ملی استدلال می‌کنند که اگر مصدق پیشنهاد بانک‏جهانی را می‌پذیرفت و ملی‏شدن صوری و توخالی محقق می‌شد، کودتایی هم به وقوع نمی‌پیوست! بریتانیایی‌ها درنظر داشتند تا غرامت نفتی سنگینی برای ایران تعیین کنند تا مانع ملی‎‎‏شدن ‏نفت از سوی دیگر کشور‌ها شوند و ضرر و زیان سود‌های آینده را نیز در نظر بگیرند.

ایران هم بر این باور بود که بریتانیا باید مبلغی مشخص یا رقمی را براساس ارزش دفتری تأسیسات ‏نفت اعلام کند. آیزنهاور در واپسین پیامش آشکارا طرف بریتانیا را گرفت و گفت: نظر غالب در ایالات‏ متحده این است که حل‏و‏فصل مشکل صرفاً براساس پرداخت غرامت، چیزی نیست که بتوان آن را حل‏و‏فصل منطقی خواند و پرداخت غرامت باید زیان‌های احتمالی آینده را نیز پوشش دهد، اما مصدق آن را نپذیرفت. دیدگاه‌ها نسبت به کمونیسم، هیچ‌گاه مثبت یا خنثی باقی نماند و اسناد شورای ‏امنیت ‏ملی‏ امریکا در دهه۱۳۳۰، همواره با هشدار نسبت به خطرات در حال ‏افزایش این پدیده بین‌المللی آغاز می‌شدند. دستورالعمل معروف امنیت ملی سیاست‏ خارجی ترومن، صرفاً برخطر کمونیسم و شوروی متمرکز و به سازمان‏ سیا فرمان داده شده بود تا اقدامات پنهانی علیه شوروی و احزاب کمونیستی متحد آن را انجام دهد.

پس از قیام۳۰ تیر، سفارت ‏بریتانیا به لندن اطمینان داد که روس‌ها هیچ نشانه‌ای دال ‏بر علاقه به مداخله در بحران نفت نشان نداده‌اند و حزب ‏‏توده مشغول سازماندهی کارگران است و دشوار بتوان پیش‏بینی کرد که تحت چه شرایطی برای کودتا تلاش خواهد کرد. اگر هم دست به این عمل بزند، نیرو‌های مسلح برای رویارویی با اوضاع از قدرت لازم برخوردارند. بنابر دیدگاه روزولت، منفعت بریتانیا در ایران عملاً عدم تحقق ملی ‏شدن ‏نفت بود، اما دغدغه امریکایی‌ها خطرآشکار کمونیسم بود. مالکوم‏ برن می‌نویسد: در زمان کودتا خطرکمونیسم درصدر فهرست نگرانی‌های امریکا قرار داشت و روزولت در اردیبهشت سال۱۳۳۱اذعان کرد، اوضاع سیاسی و اقتصادی رو به وخامت دارد و بیگانه‏هراسی اکنون به سمت امریکا نشانه ‏رفته، حزب‏ توده در حال قدرت‏گرفتن است و اکثریت مردم نسبت به خطر فزاینده کمونیسم بی‌اعتنایند! 

 قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱، نقطه اوج نهضت ملی ایران

شاه در مجلس هفدهم و به تحریک هندرسون و میدلتون تلاش کرد تا اکثریت را متقاعد کند که بحران‏ نفتی خاتمه یافته و کشور به هیئت‏ دولت تازه‌ای نیاز دارد. هندرسون و میدلتون فعالیت‌های پشت ‏پرده‌شان را به ‏نفع قوام دو برابر کردند، اما مصدق مدت‌ها پیش‏ از مسئله ‏نفت، وارد یک مبارزه قانونی برای محدودکردن قدرت‏ سلطنت، اجرای کامل قانون ‏اساسی و نظارت بر نیروهای‏ مسلح شد. او در ۲۵تیر۱۳۳۱با ترمیم‏کابینه و حفظ پست‏ وزارت ‏جنگ بار دیگر اختلاف‏نظر بر سر تفسیر قانون ‏اساسی را مطرح کرد. شاه با او مخالفت کرد و از وزارت ‏جنگ دست‏ برنداشت. مصدق همان شب استعفا داد و روز بعد، نامه استعفایش خطاب به شاه را منتشر کرد. مجلس در جلسه‌۲۷تیرماه، احمدقوام را به نخست‏وزیری برگزید و قوام در نشستی با هندرسون به او اطمینان داد که در نظر دارد برای حل مناقشه ‏نفتی کاملاً انعطاف‏پذیر عمل‏ کند. در روز۲۹تیر، جبهه‏ ملی دکتر مصدق را تنها نخست‏وزیر مورد قبول خواند و خواهان اعتراضات مسالمت‏آمیز طی روز آتی شد.

در روز۳۰ تیر اعتراضات‏سراسری آغاز شد و بنابر گزارش هندرسون، تهران در آستانه جنگ‏ داخلی و انقلاب بود. بحران هنگامی اوج گرفت که شاه به خاطر نگرانی از طرح شعار‌های ضد ‏سلطنتی از پذیرش خواسته‏ قوام برای انحلال ‏مجلس خودداری ‏کرد و قوام نامه کناره‌گیری‌اش را در ساعت چهار بعدازظهر ارائه کرد. مصدق نه‏ تنها در این مبارزه به ‏آسانی پیروز شد، بلکه تلاش برای برکناری‏اش را از طریق رویه‌های پارلمانی نقش‏ بر آب کرد. سازمان ‏سیا و آچسون (وزیرامور خارجه‏امریکا) صراحتاً گزارش کردند: در نتیجه رویداد‌های هفته گذشته اینگونه به ‏نظر می‌رسد که جایگاه مصدق در برابر شاه، مجلس و عموم مردم از هنگام ملی‏شدن‏نفت در اردیبهشت۱۳۳۰تاکنون، مستحکم‌تر از هر زمانی شده ‏است. میدلتون در یک گزارش نوشت:۳۰تیر سال۱۳۳۱، نقطه‏ عطفی در تاریخ ایران بود و از این پس رضایت توده‌ها، عامل تعیین‏کننده درباره قابلیت پذیرش هر دولتی خواهد بود. 

 غائله ۹ اسفند۱۳۳۱، تلاش برای افول نهضت ملی

در اوایل اسفند ۱۳۳۱، قبایل‏ بختیاری با کمین بر سر راه یک ستون‏ نظامی، بیش از۴۰ نفر افسر و سرباز وظیفه را به قتل رساندند. اسناد محرمانه نشان‏می‌دهد که سازمان MI ۶، سال‌ها پیش‏ از آن در حال مسلح‏کردن ایلات ‏جنوب بود. در اول اسفند۱۳۳۱، مصدق با ارسال پیامی به شاه تهدید کرد که اطلاعات انکارناپذیر در مورد شورش بختیاری‌ها که به تحریک انگلیسی‌ها صورت‏ گرفته و پیوند آن با اعضای دربار و برخی افسران‏ بازنشسته را علنی خواهد کرد.

مصدق خواهان تحقیقات رسمی و عمومی در زمینه کمین بختیاری‌ها در راه نیرو‌های ارتش شد. شاه که وضعیت را برخود سخت دید، در ۹ اسفند خروج خود از کشور را اعلام کرد. به ‏اعتقاد هندرسون خروج شاه از کشور، نخستین‏ گام در راستای حذف نظام ‏سلطنتی بود. خبر سفر شاه در آستانه عزیمتش درز کرد و صبح روز بعد، ۳۰۰معترض خشمگین برای محکوم‏ کردن نخست‏وزیر در بیرون از کاخ ‏سلطنتی جمع شدند. در این ماجرا علمای مذهبی وقت از جمله آیت‌الله العظمی سیدحسین بروجردی و آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی، خروج شاه از کشور را به صلاح ندیدند و او را از این اقدام برحذر داشتند. سفارت بریتانیا هشدار داد که حضور چنین جمعیتی، نباید به عنوان ابراز وفاداری تاج‏ و ‏تخت تلقی ‏شود. با این حال عده‌ای بر آن هستند که رویداد ۹اسفند۱۳۳۱، تمرین کوچکی برای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲بود. 

 در طریق کودتای ۲۸مرداد

تصمیم برای کودتا در مقطعی مطرح شد که دولت ترومن بار‌ها با استفاده از ابزار‌های سیاسی، برای جایگزینی مصدق تلاش کرد و با شکست روبه‏رو شد. مخالفت قاطع سازمان‏ سیا با مصدق به دوره پیش از نخست‎وزیری وی بازمی‌گشت. پیش از آنکه مصدق کابینه نخست خود را تشکیل‏ دهد، وزارت‏خارجه گفته‏ بود که شاه باید برای انتصاب دولت جدیدی که مایل به مذاکره معقول باشد، ترغیب شود. بریتانیایی‌ها و امریکایی‏ها برای سقوط مصدق، دارایی ایران در بانک انگلستان را مسدود کردند و به ۲ هزار و ۵۰۰ تکنسین نفت خود دستور دادند تا ایران را ترک کنند. آنان همچنین مانع جایگزین‏‌شدن۴۰۰آلمانی به جای تکنسین‌های بریتانیایی شدند و نیروهایشان را در عراق تقویت، کشتی‌های جنگی را به سوی خلیج‏فارس اعزام، نمایش‌های هوایی بر فراز آبادان اجرا و برنامه‌هایی را برای حمله به خوزستان طراحی ‏کردند. برای جلوگیری از صادرات نفت‏، ایران را تحت محاصره ‏دریایی قرار دادند و تهدید کردند، نفتکش‌هایی که آبادان را ترک کنند به علت دزدی نفت توقیف می‌شوند!

 کودتا و فرضیه‌های آن

سازمان‏ سیا، چهار فرضیه برای انجام کودتا مطرح کرد. دونالدویلبر که بسیاری از طرح‌های پیشنهادی سازمان ‏سیا را تهیه‏ کرده و در سرنگونی نهایی مصدق مشارکت‏ داشته است، تأکید کرد: بدون مشارکت فعالانه شاه طراحی کودتا بی‌فایده است، اما شاه براین باور بود که مصدق باید براساس رویه‌های پارلمانی برکنار شود. در اردیبهشت سال۱۳۳۲، ویلبر برنامه۱۴صفحه‌ای گام‌های تضعیف دولت‏ مصدق را معین‏ کرد و بر اساس آن، سازمان‏سیا با MI ۶ همکاری کرد. MI ۶، طرحی موسوم به چکمه داشت. طرح ویلبر و گزارش سازمان‏ سیا با عنوان «سرنگونی نخست‏وزیر ایران» ادغام شد و طرح ‏عملیاتی (آژاکس) شکل ‏گرفت و سازمان ‏سیا، MI ۶ و وزارتخانه‌های خارجه امریکا و بریتانیا، برنامه نهایی کودتا را در تیر۱۳۳۲ و چهار مرحله تصویب کردند:

۱- تضعیف دولت مصدق از طریق پروپاگاندای خاکستری و سیاه. در این بخش از برنامه، انتشار مقالات، کاریکاتور، توزیع جزوه و اقدامات تحریک‏آمیز تحت‏نام حزب ‏توده در دستور کار قرار داشت. 

۲- دولت امریکا جنگ‏ روانی را در دستور کار خود قرار داد و از اعطای کمک‌های اقتصادی خودداری‏، ایرانیان را نسبت به امکان ادامه مذاکرات نفتی دلسرد، دیپلمات‌های ارشد از جمله سفیر و وزیرخارجه را از ایران دور، درباره وخامت اوضاع اقتصادی و خطر فزاینده کمونیسم مبالغه کرد و نیویورک تایمز، تایم و نیوزویک، مأمور به دامن زدن به این ذهنیت‌ها شدند. 

۳- اعزام مخفیانه یک فرستاده پرنفوذ به ایران برای متقاعد ساختن، تحت فشار قراردادن و تهدید سلطنت شاه، جهت مشارکت در کودتا و فراهم کردن زمینه انجام کودتا با پوششی شبه‏قانونی پیشنهاد شد. 

۴- سازمان ‏سیا ملزم شد که برنامه دقیق اقدامات زاهدی را تهیه کند. او به ‏عنوان نخست‏وزیر، رئیس‏ ستاد ارتش را تعیین می‌کرد. او هم می‌خواست تا تانک‌ها از پادگان‌ها خارج شده و نقاط کلیدی پایتخت، منزل نخست‏وزیر، ایستگاه‏ رادیو، اداره ‏تلگراف و تلفن و ستاد ارتش را به تصرف خود درآورند؛ و سرانجام گام نهایی

طرح فوق آمده کودتا ناکام ماند و صبح روز پس از شکست کودتا، دولت در میدان بهارستان راهپیمایی برگزار کرد و دکتر فاطمی شاه را نوکر انگلیس خواند و شعار‌های «مرگ‏بر شاه» و «ما شاه را نمی‌خواهیم»، از سوی مردم شنیده شد. صبح روز۲۸مرداد، نشریه نیروی‏ سوم درخواست برقراری حکومت ‏جمهوری را مطرح‏ کرد و جمعیت هوادار جبهه ‏ملی و همچنین توده‌ای‌هایی که در خیابان حضور داشتند، فریاد می‌زدند زنده‏باد مصدق، مرگ ‏بر شاه! ساعاتی بعد برخی از سران میدان میوه‏و‏تره‏بار و اطرافیان آنان گرد هم ‏آمدند و نیرو‌های گارد شاهنشاهی نیز به آنان ملحق شدند. روزولت در گزارش شخصی‌اش به چرچیل نشان می‌دهد که پیشتر سفارت امریکا به منظور کرایه کامیون و توزیع افراد در جنوب‏تهران، مبلغ قابل‏ ملاحظه‌ای پول در اختیار هواداران شاه قرار داده است. 

دیری نپایید که زندانیان محبس مرکزی را آزاد کردند که شامل رهبران‏ سومکا، شعبان‏ جعفری، نعمت‌الله نصیری و تیمسار باتمانقلیچ بودند. سپس نیرو‌های گرد آورده شده، کارکنان روزنامه‌های هوادار مصدق را کتک زدند، مغازه‌ها را وادار به تعطیلی کردند، ساختمان‌های مرتبط با دولت، وزارت‏خارجه، حزب ‏ایران، نیروی‏ سوم و... را غارت ‏کردند. براساس یک نوشته ستایش‏آمیز از کودتا که بی‌درنگ پس از این رویداد منتشر شد، افسران میهن‏پرست با وارد کردن۴۰دستگاه تانک به مرکز تهران کشور را نجات دادند! در جریان کودتا سران جبهه‏ملی و رهبران حزب توده به مصدق اصرار کردند تا نیرو‌های وفادار به دولت را از پادگان‌ها وارد صحنه کنند، اما وی از انجام این درخواست خودداری کرد.

در ساعات پایانی روز رادیو تهران بدون استفاده از واژه کودتا اعلام کرد، سمت نخست‏وزیری اکنون به زاهدی سپرده شده است و زاهدی۲۸مرداد را روز «جهادملی» توصیف کرد. شاه پس از توفیق کودتا گفت که تاج و تختش را مدیون خداوند و روزولت است! چرچیل نیز از این اقدام پرمخاطره، به عنوان بهترین عملیات‌های پس از جنگ‏ جهانی‏ دوم ستایش کرد و سازمان‏ سیا اعلام کرد، هزینه کودتا برای امریکا ۵ میلیون و۳۳۰هزار دلار شده است. قصه پرغصه نهضت ملی، اینگونه به پایان خویش رسید.

منبع: روزنامه جوان

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • شکست یک جنبش بزرگ با توطئه‌های رنگارنگ داخلی و خارجی
  • حادثه تلخ برای مهمان ویژه استقلال که باعث قطع دست او شده است
  • جنایات اسرائیل نفرت مردم آمریکا را برانگیخته است
  • عکس| برترین پنالتی زن‌های تاریخ فوتبال کدام بازیکنان هستند؟
  • پرسپولیس در دو گروه تمرین کرد ، وضعیت مبهم بیرانوند برای بازی با سپاهان
  • خاص‌ترین هوادار فوتبال در تمرین استقلال | هدیه نکونام به این هوادار خاص | تصاویر
  • اکبرپور: سپاهان از بازی ما تعجب کرده بود
  • تغییر خشم به لبخند در یادگارامام (ره)
  • مربیان استقلال در روز تعطیل به محل کار رفتند
  • پوستکوعلو: اهمیت رویارویی با آرسنال برای جلوگیری از اوج‌گیری رقیب‌ اصلی‌مان را درک می‌کنیم